به سر خواجه کلان که مرا


نبود میل با کلاه شما

دنیی و آخرت نمی طلبم


این و آن از کجا و ما ز کجا

حال امروز را غنیمت دان


دی گذشت و نیامده فردا

گوش کن گفته های مستانه


چه کنی قول بو علی سینا

در خرابات مست می گردم


گر حریف منی بیا اینجا

سر زلف نگار در دستم


با خیالش همی برم سودا

نعمت الله چو آینهٔ روشن


می نماید به ما خدا به خدا